موانع کشف و پيشگيري از خودکشي
چندين عامل مي تواند در عدم کشف و پيشگيري نکردن از خودکشي نقش داشته باشد:
1. برچسب زدن و پنهان کاري.
2. رو به رو شدن با شکست در جست و جوي دريافت کمک.
3. فقدان اطلاعات و آگاهي لازم درباره ي خودکشي در ميان متخصصان بهداشتي.
4. تصور اين موضوع که خودکشي يک واقعه ي نادر است. در بسياري از کشورها با خودکشي به عنوان ضعف، گناه، خودخواهي، عملي شرم آور و فريبکاري برخورد مي کنند. اين نوع برخورد، مخفي کاري و سکوت را افزايش مي دهد. چنين عقايدي ممکن است احساس تنهايي را در افرادي که به خودکشي فکر مي کنند، افزايش دهد.
اغلب افرادي که خودکشي مي کنند از ديگران کمک نمي خواهند و با ديگران درباره ي نقشه شان صحبت نمي کنند. به علاوه، خيلي از افرادي که اقدام به خودکشي موفق کرده اند، افکار يا نقشه شان را حتي زماني که مستقيم از آن ها پرسيده شده است، آشکار نکرده اند. بدين ترتيب پرسيدن درباره ي خودکشي قابل اطمينان نيست، چون
چه عواملي باعث دوام خودکشي مي شوند؟
ذهنیت |
واقعیت |
اگر شخصی درباره ی خودکشی صحبت کند احتمال نمی رود به طور واقعی کاری انجام دهد که به خودش آسیب بزند |
خیلی از مردمی که با خودکشی می میرند احساسات، افکار یا نقشه شان را قبل از خودکشی گفته اند. |
خودکشی یک پاسخ طبیعی یا قابل پیش بینی به استرس است. |
خودکشی یک پاسخ غیرطبیعی به استرس است. هر شخصی استرس را تجربه می کند ولی هر شخصی اقدام به خودکشی نمی کند. |
افرادی که خودکشی می کنند خودخواه و ضعیف هستند. |
خیلی از افرادی که خودکشی می کنند از یک اختلال روانی رنج می برند که ممکن است تشخیص داده شود یا نشود. |
افرادی که اقدام به خودکشی می کنند تنها برای جلب توجه این کار را می کنند. |
در برخی افراد اقدام به خودکشی واقعه ای است که منجر به اولین تماس با یک متخصص کمک کننده می شود. گریه ی ناامیدانه برای کمک، معادل توجه طلبی نیست. |
صحبت کردن درباره ی خودکشی با یک شخص افسرده احتمالاً باعث خواهد شد که او اقدام به خودکشی کند. |
خیلی از افراد افسرده که افکار و نقشه ی خودکشی دارند، زمانی که به آن ها پیشنهاد کمک می شود، احساس راحتی می کنند. |
کاری وجود ندارد که بتوانیم برای فردی که قصد خودکشی دارد، انجام دهیم. |
اغلب افرادی که اقدام به خودکشی می کنند ممکن است از یک اختلال روانی رنج ببرند که در این صورت به درمان مناسب یک اختلال روانی خطر خودکشی را به طور مشخصی کاهش می دهد. برای مثال خطر خودکشی در افسردگی معمولاً با درمان مؤثر افسردگی برطرف می شود. |
عوامل بسترساز خودکشی و عوامل جلوگیرنده از خودکشي
تعيين عواملي که سطح خطر خودکشي را در بيمار کاهش يا افزايش مي دهند، مي تواند به درمانگر کمک کند، تا سطح کلي خطر خودکشي يک فرد بيمار را تخمين بزند، و بدين ترتيب به ايجاد يک طرح درماني که بهترين ايمني را براي بيمار دارد، کمک کند. در اين صورت عوامل شخصيتي، محيطي، رواني، اجتماعي و رفتاري قابل تغيير مشخص مي شوند و مورد توجه قرار مي گيرند.مهم است به ياد داشته باشيد که به هر حال يک عامل حفاظتي يا يک عامل خطر نمي تواند واقعه ي خودکشي را تعيين کند. هم چنين همه ي عوامل خطر يا حفاظتي در پيش بيني خودکشي قدرت يکساني ندارند.
براي مثال، در حالي که جنسيت يک عامل خطر است (مردان نسبت به زنان بيش تر خودکشي مي کنند)، داشتن نقشه ي خودکشي به مراتب خطر بيش تري نسبت به آن دارد. زماني که درباره ي عوامل حفاظتي و خطر فکر مي کنيم لازم است درباره ي اين عوامل به طور کلي فکر کنيم و در زمينه ي تجربه ي بيمار به آن ها نگاه کنيم. اين به ما کمک خواهد کرد که بدانيم تا چه اندازه خطر خودکشي براي فرد مقابل زياد است.
عوامل حفاظتي در برابر خودکشي
عواملي که تصور مي شود بيمار را در برابر خودکشي حفاظت مي کنند ذکر شده اند. اگرچه به طور کلي اطلاعات علمي جهت حمايت اين عوامل خيلي قوي نيست.اين عوامل عبارتند از:
- سلامت رواني
- شاغل بودن
- وجود کودکان در خانه
- احساس مسئوليت در قبال خانواده
- حاملگي
- عقايد مذهبي قوي
- رضايتمندي بالا از زندگي
- مهارت هاي تطابقي مثبت
- مهارت هاي حل مسئله ي مثبت
- حمايت اجتماعي مثبت
- ارتباط درماني مثبت
عوامل خطر خودکشي
عوامل خطر خودکشي نيز تحت پنج عنوان در زير آمده است. وجود يکي يا بيش تر اين عوامل ممکن است احتمال اقدام به خودکشي را در فرد افزايش دهد. اما لزوماً پيش بيني کننده ي خودکشي نيست.تشخيص عوامل خطر مي تواند در تعيين اين که چه کسي ممکن است نياز به يک ارزيابي کامل داشته باشد، به متخصصان بهداشتي کمک کند.
اين پنج عنوان عبارتند از:
1. مشخصات دموگرافيک بيمار: شامل سن و جنس
2. وجود خودکشي اخير و پيشين
3. تشخيص هاي روان پزشکي و علايم روان پزشکي
4. سابقه ي فردي، شامل سابقه ي پزشکي (بيماري هاي رواني و اعصاب) و سابقه ي فاميلي
5. قوت ها و ضعف هاي شخصيتي
مشخصات دموگرافيک: سن و جنس
اطلاعات نشان مي دهد در آمريکاي شمالي، اروپاي غربي، از جمله انگلستان و در اغلب کشورهاي ديگر ميزان خودکشي با بالا رفتن سن، افزايش مي يابد. دو قله ي (اوج) افزايش خودکشي مربوط به دو گروه سني مي شود: يکي نوجوانان يا بالغان جوان و ديگري افراد مسن.به طور کلي ميزان خودکشي در اواخر نوجواني و اوايل بزرگسالي و بعد از هفتاد سالگي به طور شاخصي افزايش مي يابد. در سال هاي بعد از دهه ي 1950 ميزان خودکشي در آمريکا بين گروه هاي سني 15 تا 24 ساله سه برابر شده و خودکشي سومين علت مرگ و مير در جوانان است.
طي دهه هاي گذشته خودکشي جوانان به طور واقعي در آمريکا، کانادا، و بسياري از کشورها (نه همه) کاهش يافته است. با اين حال در بسياري از اين کشورها، خودکشي هم چنان يکي از سه عامل منجر به مرگ در افراد جوان سنين 15 تا 24 ساله است.
رفتارهاي انتحاري و اقدام به خودکشي در جوانان نسبت به افراد مسن بسيار شايع تر است اما رفتارهاي انتحاري که در سنين پيري رخ مي دهد غالباً بيش تر منجر به مرگ مي شود. بنابراين در خودکشي بعد از 70 سالگي (قله ي دوم)، افزايش موفق آن را نشان مي دهد اگرچه عوامل خودتخريبي و اقدام به خودکشي در اين سنين کم تر است.
عامل مؤثر در افزايش ميزان خودکشي طي دوره ي نوجواني
افزايش ميزان خودکشي طي دوره ي نوجواني و جواني موازي با افزايش بروز بيماري هاي رواني است. خيلي از اختلالات رواني در سنين نوجواني بروز مي کنند. همان طور که اختلالات رواني شديد مانند افسردگي، بيماري دو قطبي و اسکيزوفرني در اين سنين افزايش مي يابد، ميزان خودکشي نيز در اين دوران بيش تر مي شود. برخلاف تصور عوام، خودکشي با استرس هاي قابل انتظار و معمول نوجواني ايجاد نمي شود، چون اکثريت افراد جوان دوره ي نوجواني شان را با موفقيت پشت سر مي گذارند.خودکشي در نوجوانان
در بسياري از فرهنگ ها نوجواني دوره ي تغيير، به عهده گرفتن مسئوليت هاي جديد، برنامه ريزي و آماده شدن براي آينده است. وقايع پراسترس زندگي و فشارهاي خانه، مدرسه، کار، هم سالان و جامعه همه بخشي از فرايند طبيعي رشد و جمع آوري تجارب جديد و مهارت هاي زندگي هستند. و بيش تر جوانان سال هاي نوجواني و اوايل بزرگسالي شان را با موفقيت مي گذرانند.به هر حال تعدادي از جوانان با اين انتقال از کودکي به بزرگسالي مشکل بيش تري دارند. خودکشي در جواني مانند خودکشي در بزرگسالي پيچيده است و در مورد هر فرد، عوامل متعددي در خودکشي نقش دارند. در کشورهاي غربي، خودکشي غالباً يکي از سه علت شايع مرگ در جوانان سنين 15 تا 24 ساله است. خطر خودکشي موفق در جوانان بزرگ تر (اواخر نوجواني تا اوايل 20) بيش تر است و در اغلب کشورها پسران بيش تر نسبت به دختران با خودکشي مي ميرند، در حالي که دختران بيش تر از پسران اقدام به خودکشي مي کنند. در آمريکا نسبت خودکشي مرد به زن در ميان نوجوانان 15 تا 19 ساله چهار به يک و در ميان نوجوانان 20 تا 24 ساله شش به يک است. افزايش ميزان خودکشي در سال هاي نوجواني همراه با افزايش
بروز اختلالات رواني عمده است. تخمين زده مي شود که تا 90 درصد جواناني که در آمريکا دست به خودکشي مي زنند يک اختلال رواني قابل تشخيص در زمان مرگ شان دارند. در مورد بسياري از آنان اين اختلال براي دو سال يا بيش تر وجود داشته است. به طور کلي در کشورهاي غيرغربي چنين اطلاعاتي در دسترس نيست. شايع ترين اختلالات رواني در ارتباط با خودکشي نوجوانان شامل اختلالات خلقي (افسردگي، هايپومانيا، سرخوشي به خصوص زماني که با اختلالات سوء مصرف مواد همراه باشد) و اختلالات رفتاري ايذايي (به خصوص اختلال سلوک در پسران) است.
علايم روان پزشکي در ارتباط با بالا بودن خطر خودکشي در نوجوانان مشابه بزرگسالان است. به خصوص نااميدي، تحريک پذيري، تکانشگري و پرخاشگري از علايم شاخص اند. ساير عوامل در ارتباط با بالا بودن خطر شامل اعتماد به نفس پايين، ارزيابي منفي از خود و سرزنش خود است. علاوه بر سابقه ي رفتار انتحاري و سايکوپاتولوژي (آسيب شناسي رواني) والدين (به خصوص افسردگي و سوء مصرف مواد)، ارتباط ضعيف بين جوان و والدين، فشار يا انتظارات غيرمنطقي يا سختگيرانه ي والدين، فشار فرهنگي يا انتظارات فرهنگي غيرمنطقي يا سخت ممکن است عوامل مهمي باشند که هنگام ارزيابي خودکشي نوجوانان بايد در نظر گرفته شوند. افکار خودکشي نسبتاً در ميان نوجوانان شايع است. خيلي از افراد جوان به خصوص در طي يا بعد از فشارهاي بزرگ يا عمده به فکر خاتمه ي زندگي شان مي افتند. تعداد بسيار کمي از اين ها به طور واقعي درگيرِ اعمال صدمه به خود خواهند بود و البته کم تر به خودکشي دست خواهند زد.
در کودکان بروز نشانه هاي فکر خودکشي، توجه جدي را مي طلبد. کودکان کوچک ممکن است مرگ را درک نکنند و بنابراين احتمال دارد بدون اين که تمايل واقعي به مرگ بدون بازگشت داشته باشند، اقدام به خودکشي موفق کنند.
رفتارهاي انتحاري احتمالاً در ارتباط بسيار زياد با سايکوپاتولوژي (آسيب شناسي رواني) هستند که شامل اختلالات خلقي و اضطرابي، اختلالات رفتاري ايذايي و اختلالات مصرف مواد مي شوند.
رفتارهاي انتحاري در دختران نسبت به پسران شايع تر است.
رفتارهاي صدمه به خود و خودکشي در نوجوانان غالباً به دنبال يک عامل محرک قوي و يک فشار رواني - اجتماعي حاد، مانند به هم خوردن يک رابطه، طرد شدن از طرف دوست، مشکل در خانه يا مدرسه يا مشکل با قانون رخ مي دهند. به طور کلي، معمولاً جوانان نسبت به بالغان بيش تر کوتاه بين و تکانشگر هستند و راه کارهاي تطابقي ناپخته نشان مي دهند، خصوصاً موقعي که تحت استرس هستند.
هميشه مهم است که اهميت فشار را از ديدگاه يک فرد، با توجه به زمينه ي فرهنگي، مذهبي، تجربه و سطح پختگي عاطفي او در نظر بگيريم.
فشارهايي که ممکن است در طي نوجواني نگراني خاص ايجاد کنند عبارتند از:
- تجربه يا درک خجالت يا تحقير
- تجربه يا درک انزواي اجتماعي يا طرد اجتماعي
- تجربه يا درک شکست
- تجربه يا درک ترس از دست دادن معشوق (شخصي که دوستش دارد)
حال به بررسي علايم هشدار دهنده در نوجوانان مي پردازيم:
- تغييرات شاخص در خانه، مدرسه، محل کار يا عملکرد اجتماعي
- تغييرات شاخص در شخصيت
- تغييرات شاخص در رفتار
- کناره گيري از خانواده
- کناره گيري از دوستان و فعاليت هاي اجتماعي
- از دست دادن علاقه به فعاليت هايي که فرد زماني از آن ها لذت مي برده.
- بي توجهي به ظاهر شخصي
- تغييرات شاخص در وزن
- مشکلات خواب
- استفاده از داروها يا الکل
- ملال، غمگيني شديد يا نااميدي
- افزايش تحريک پذيري، خشم يا پرخاشگري
- افزايش ضعف در کنترل هيجان
- افزايش خطرپذيري يا تکانشگري
- مشغوليت فکري با مرگ يا افرادي که به وسيله ي خودکشي مرده اند.
- ابراز نااميدي در گفت و گو، کار هنري يا کار مدرسه
- بيان خودکشي يا مرگ در گفت و گو، کار هنري يا کار مدرسه
- بخشيدن اموال با ارزش
عامل مؤثر در افزايش مرگ زايي رفتارهاي انتحاري در سنين بالا
چندين عامل ممکن است باعث افزايش ميزان خودکشي موفق در افراد مسن شود. به طور کلي افراد پير معمولاً از بيماري هاي فيزيکي مختلف بيش تر رنج مي برند و احتمال دسترسي آن ها به دارو نيز بيش تر است. ترکيبات مختلف دارويي و بالا بودن دُز آن ها احتمال مرگ بار بودن شان را افزايش مي دهد.در بسياري از جوامع، افراد پير ممکن است اغلب تنها يا در فقر زندگي کنند، بنابراين احتمالاً کم تر خودکشي شان مشهود است يا از يک اقدام به خودکشي، نسبت به افراد جوان تر، کم تر جان سالم به در مي برند.
همه ي اين عوامل باعث کاهش احتمال زنده ماندن به دنبال اقدام به خودکشي است. به علاوه، افراد کهنسال احتمالاً کم تر درگير رفتارهاي انتحاري تکانشي مي شوند و بيش تر با تصميم و روشي قطعي براي خاتمه دادن به زندگي شان دست به خودکشي مي زنند. کهنسالاني که خودکشي مي کنند علايم هشدار دهنده، نقشه هاي شان و عقايدشان را کم تر آشکار مي کنند و روش هاي بالقوه ي کشنده تري را به کار مي برند.
عوامل مؤثر در بالا بودن ميزان خودکشي مردان در مقايسه با زنان
1. مردان معمولاً کم تر به جست و جوي کمک براي مشکلات عاطفي يا روان شناختي شان بر مي آيند.2. مردان نسبت به زنان ممکن است از نظر رفتاري بيش تر تکانشي باشند.
3. مردان تمايل کم تري به پذيرش کمک براي مشکلات هيجاني يا رواني شان دارند.
4. مردان نسبت به زنان تمايل بيش تري دارند که روش هاي مرگباري تري را انتخاب کنند.
اين تفاوت هاي جنسيتي براي زنان برخي عوامل حفاظتي را فراهم مي کنند. علاوه بر اين ها، حاملگي و وجود فرزند کوچک در خانه از عوامل حفاظتي براي زنان محسوب مي شود. اشاره شده است که زنان نسبت به مردان بيش تر اقدام به خودکشي يا صدمه زدن به خود مي کنند اما مردان، اگر اقدام به خودکشي کنند، موفق تر عمل مي کنند.
عوامل خطرخودکشي در زنان
خودکشي زنان غالباً در رابطه با عامل اجتماعي است که معمولاً در خودکشي مردان ديده نمي شود. خشونت فيزيکي خانگي و سوء استفاده ي جنسي خانگي هر دو باعث بالا رفتن ميزان خودکشي در زنان مي شود. در بعضي از فرهنگ ها، عدم برابري جنسي که زنان با آن رو به رو هستند، نه تنها در جامعه بلکه در درون خانواده، ممکن است خطر خودکشي را افزايش دهد. نقش يا جايگاه زن در خانواده و جامعه ممکن است هم چنين يک عامل خطر در موارد خاص باشد. براي مثال، ميزان بالاي خودکشي با سم در چين و صدمه به خود و خودکشي به وسيله ي سوزاندن در آسياي ميانه (خاورميانه) ممکن است ناشي از عوامل جنسيتي باشد. اگرچه حاملگي به عنوان يک عامل حفاظتي در برابر خودکشي زنان ذکر شده است، اما يک استثنا وجود دارد و آن اين که اختلالات رواني شديد پس از زايمان مثل افسردگي يا جنون، با بالا بودن خطر خودکشي در زنان و کشتن نوزاد در ارتباط است.افسردگي بعد از زايمان
پنجاه درصد زنان به دنبال زايمان خلق افسرده، بي قراري، نوسان خلق، ضعف، خستگي و اضطراب پيدا مي کنند. اين علايم معمولاً در طي دو هفته ي اول بعد از زايمان رخ مي دهد و به عنوان غم پس از زايمان به آن اشاره مي شود، معمولاً کم تر از يک هفته طول مي کشد و احتياج به مداخله ي پزشکي ندارد. به هر حال غم بعد از زايمان ممکن است مقدمه اي براي يک مشکل جدي؛ يعني افسردگي بعد از زايمان باشد. افسردگي بعد از زايمان حدود 15 درصد زنان را متأثر مي کند و معمولاً در عرض 4 تا 6 هفته ي اول پس از زايمان رخ مي دهد. زناني کهمبتلا به اين افسردگي هستند، معيارهاي کامل يک دوره ي افسردگي اساسي را دارند.
علايم يک دوره ي افسردگي
شامل تغيير خواب، تغيير اشتها (يا وزن)، خلق پايين، فقدان احساس لذت، خستگي، تحريک پذيري، عدم تمرکز، احساس گناه يا اعتماد به نفس پايين و خودکشي مي باشد.بعضي از زنان به دليل افسردگي بعد از زايمان عدم علاقه به نوزاد را نشان مي دهند يا ممکن است از نوزاد بسيار بترسند. برخي ديگر ممکن است با مسئله ي سلامت کودک دل مشغولي پيدا کنند و اين مشغوليت ذهني وسواس گونه شود و در مواردي ممکن است به حد هذيان برسد. مادران با افسردگي بعد از زايمان غالباً احساس شرم شديد، گناه و بي کفايتي مي کنند.
اين احساسات اغلب به طور معکوس به وسيله ي فاميل، جامعه و مراقبان سلامت که وجود يک اختلال زمينه اي را تشخيص نداده اند، تقويت مي شود. تأمين کنندگان حمايت قبل و بعد از زايمان (براي مثال پزشکان و پرستاران) و تأمين کنندگان مراقبت اوليه ي کودکان بايد از اين علايم و نشانه ها و عوامل خطر را افسردگي بعد از زايمان آگاه باشند و مادراني که اين علايم را دارند، بايد ارزيابي دقيق شوند. افسردگي بعد از زايمان همانند ديگر انواع افسردگي، با افزايش خطر خودکشي همراه است و احتمال دارد با عدم توجه به نوزاد، و کشتن نوزاد در موارد شديد (به خصوص زماني که افسردگي همراه با جنون است) همراه باشد.
جنون بعد از زايمان
جنون بعد از زايمان يک در هزار زايمان تخمين زده مي شود. اين اختلال ارتباط نزديکي با اختلالات خلقي دارد (اختلال دو قطبي و اختلال افسردگي اساسي). تقريباً 50 درصد زناني که به جنون بعد از زايمان مبتلا مي شوند سابقه ي خانوادگي اختلال خلقي دارند 50 تا 60 درصد زنان در اولين زايمان سابقه اي از عوارض حين زايمان را دارند.اولين علايم جنون بعد از زايمان معمولاً طي دو هفته ي اول بعد از زايمان شروع مي شود. بسياري از علايم ممکن است يادآور غم بعد از زايمان باشد، شامل خلق افسرده، تحريک پذيري، نوسان خلق، دوره هاي گريه، ضعف و اضطراب. در مرحله ي اول بيماري، قبل از بروز جنون آشکار، اين علايم غالباً همراه با بي خوابي و آشفتگي است. علايم بعدي مانند سوء ظن، نقص هاي شناختي (گيجي و بي ربط گويي)، مشغوليت وسواس گونه درباره ي سلامت نوزاد و رفاه او ممکن است ايجاد شود.
بسياري از زنان مبتلا به جنون بعد از زايمان، عقايد هذياني درباره ي کودک (مانند کودک شيطان است، کودک مرده است، يا اين که کودک نقص دارد) پيدا مي کنند.
بعضي از مادران ممکن است حاملگي و زايمان را انکار کنند و حرکت هاي صدمه زننده به نوزاد داشته باشند.
به علاوه با جنون بعد از زايمان ممکن است توهم هايي در زنان ايجاد شود که شامل توهم هاي شنيداري آمرانه است که به مادر مي گويد به خودش يا نوزاد يا ساير کودکان در خانه صدمه بزند. تقريباً 5 درصد مادران مبتلا به جنون بعد از زايمان خودکشي مي کنند و حدود 4 درصد از آنان نوزاد خود را مي کشند.
چه عواملي خطر خودکشي هاي بعدي را افزايش مي دهد؟
- وجود بيماري جسمي طولاني- وجود بيماري رواني
- ارتباط اجتماعي ضعيف
- اقدام هاي جدي با عواقب زيان بار
- انگيزه ي قوي
- استفاده از وسايل کشنده ي قوي (مرگبار)
- دقت در انجام دادن خودکشي جهت جلوگيري از فاش شدن آن
وجوه خاصي از نقشه ي خودکشي که با افزايش مرگ زايي همراه است
وجوه مهمي از يک نقشه ي خودکشي مرگ بار شامل اين موارد مي شود:روش انتخابي، قابل دسترس بودن وسايل، درک و عقيده ي فرد درباره ي مرگ آور بودن روش انتخابي، مراحل عملي کردن نقشه و آمادگي فرد براي مرگ (مثل نوشتن نامه به فرد مورد علاقه).
منبع مقاله :
سپهرمنش، زهرا؛ (1388)، پشگيري از خودکشي(راهنماي عملي ارزيابي و پيشگيري از خودکشي)، تهران: نشر قطره، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}